بعداز 26 سالگی...

ساخت وبلاگ

خیلی وقته که کم می نویسم... انگار گاهی حتی فرار میکنم از روزهام ... بعد یک روز میام یهو همه جیو می نویسم و می بینم بهترین راه نوشتن همه چیه... با همه ی جزییاتش...

ولی خیلی وقته توی وبلاگم چیزی رو اپدیت نکردم...

هنوز بهم میگن باانرژی و یا حتی شیطون! اما حقیقت اینه انگار بعداز 26 سالگی یه چیزی شبیه آخرین بهار رو تجربه کردم!

بعداز 26 سالگی خخیلی چیزها تغییر کردند...

الان که دارم می نویسم توی تختم دراز شدم. توی اتاق دوست داشتنی خودم... که نمیدونم تاکی میتونم داشته باشمش! و صدای بارون رو می شنوم...

بارونش مثل دم اسب میباره... معلوم نیست چه خبره...

فردا و پسفردا رو مرخصی گرفتم نرم سرکار... ولی فردا رو میرم دانشگاه ....

یکم همه چیز عجیب غریب تراز اونه که بشه راجب بهش حرف زد....

فقط این نشستن پای لپ و تاپ و چند خط نوشتن که میکس شده بااین صدای بارون این حس رو در من زنده میکنه که چقدر خوب میشه که شب رو بیدار موند...

خیلی وقته همچین حسی نداشتم....

 

روزهای رنگی من...
ما را در سایت روزهای رنگی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mycolordaysssa بازدید : 106 تاريخ : دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت: 7:16